جهان دوباره چه خوابی برای ما دیده است
تدارک چه عذابی برای ما دیده است
کدام نقشه ی راه است این که بیراه است
به چاله کاش بمانیم، بعد از این چاه است
بر آن شدند که دیوار حائلی بکشند
میان جنگ و جنون حد فاصلی بکشند
و در سراسر این سرزمین مسلمان نیست
به روی طاقچه تورات هست، قرآن نیست
ستاره ای به زمین خورد و بعد آتش شد
و رفته رفته سری سر به زیر، سرکش شد
کجا ستاره ی شش پر نشان داوود است
که این نواده ی ناسورِ نار نمرود است
سراب می شود این بار سومنات شما
خیال باطل از نیل تا فرات شما
درست نیست که یک نادرست برگردد
جهان به حالت روز نخست برگردد
جهان نمی ماند این چنین به کام شما
کجای نقشه ی جغرافیاست نام شما؟!
نه حرف اورشلیم و نه بحث کنعان است
تمام مشکل از هیکل سلیمان است
دوباره یوسف مانده است و نابردارها
حدیث پشت بدون پناه و خنجرها
و آن که بنیامین است شکل یوسف نیست
سزاش -روم به دیوار- جز اخ و تُف نیست
همیشه در صف این قوم اختلافی هست
دو هفته غیبت موسی دلیل کافی هست
هنوز ناشده مومن به فکر کافری اند
یهودی اند اگر، پیروان سامری اند
که جمله مسحور سحر عقل پالایش
و سجده کرده به گوساله ی مطلّایش
ردای موسی کم کم، کت پلنگی شد
عصا -نه مار- که این مرتبه تفنگی شد
به چاله کاش بمانیم چاه در راه است
تقاطع بعدی چار راه در راه است
فرات و نیل گوارای کام تان نشود
جواز مسجدالاقصی به نام تان نشود
اگر که نقشه ی این راه ابتکار شماست
چه سرنوشت مخوفی در انتظار شماست؟
کرامت ید بیضا که ارث موسی نیست
کلید مسجدالاقصی که ارث موسی نیست
دوباره می شود آوار سومنات شما
کویر می شود از نیل تا فرات شما
تمام مردم دنیا اگر سکوت کنند
و تار ساز مرا تار عنکبوت کنند؛
فقط صدا می ماند، سکوت بی معنی است
قیام می کنم، این جا قنوت بی معنی است
برای خاطر «نفی سبیل» می میریم
نفر نفر نه که ما ایل ایل می میریم
نمی نشینیم آرام تا که جنگی هست
سلاح اگر که نداریم، قلوه سنگی هست
هر آنچه اندک، انبوه می شود روزی
و قلوه قلوه سپس کوه می شود روزی
کدام کوه؟ همان رشته کوه «جولان» است
عقاب مرده و این عید لاشخوران است
آهای! با توام ای لاشخور! پرنده ی زشت
عقاب مرده به است از کلاغ زنده ی زشت
هنوز زنده ام و جای کرکس اینجا نیست!
مگر نشانی بیت المقدس اینجا نیست!
به چشم هر که در اوج است صخره یک ذره است
همیشه بین دو کوه آستان یک دره است
چگونه کوه به دامان دره می افتد؟
اگر نه یکباره، ذره ذره می افتد
و کوه ها که بمیرند دره بی معنی است
درخت خشک به قاموس اره بی معنی است
درخت خشک فقط هیزمی است استاده
برای قطع شدن، خُرد گشتن، آماده
و ما شبیه به کاجیم، دائماً سر سبز
شبیه زیتون، مادام تا مکرر سبز
نمی شویم ابداً خشک تا هوایی هست
به قریه ای -که نداریم- کدخدایی هست
همه سوار بر اسب اند و سهم ما زین است
و جنگ زندگی مردم فلسطین است
نمی نشینیم از پای تا که جنگی هست
اگر سلاح نداریم قلوه سنگی هست
کدام سنگ؟ همان سنگ آسمان در مشت!
کدام دست؟ همان وسعت جهان در مشت
کدام مشت؟ همان قلوه سنگ ها در دست
شکسته ایم به آن سنگ خصم را سر، دست
قیامتی است در اقصای مسجدالاقصی
که شسته است ز فرزند خویش، مادر؛ دست
چنان که از ساره دست شست، ابراهیم
چنان که از اسماعیل شست هاجر، دست
چگونه مردم دیگر بلاد بر خیزند
نشسته مردم این شهر دست چون بر دست
چه کرده اید هلا! نا برادران عرب!
که خائنی نبرد در خطوط خاور، دست
دراز بوده مداوم به سمت ناکس ها
چنین اگر شده از پا درازتر هر دست
کشیده اید از این معرکه مکرر، پا
اگر چه بوده به دامان تان مکرر، دست
برای آنکه بیاویزمش به دامانی
نمانده است برایم دریغ، دیگر دست
منم همان که جهانی برادرم خواندند
ولی دریغ نمی گیردم برادر دست
شبیه آن که ندارد به صحن برزخ، پا
و یا کسی که ندارد به دشت محشر، دست
شبیه آن که مسیرش شود مسخر پا
شبیه آن که نباشد ورا مسخر دست
دخیل نیست که در دست ماست، زنجیر است
ضریح نیست که در دست ماست، این نرده است
شما شبیه به جادوگران فرعونید
که نیم شعبده بازید و مابقی تردست
هزار پرده پس پرده دیده ام ای قوم!
گلایه های من اینقدر اگر که بی پرده است
ادای دین به آن کودک فلسطینی است
گلایه ای که شنیدید او که آخر دست؛
بدون آنکه بداند که مرگ یعنی چه
به خاک افتاد و قلوه سنگ او در دست
همان که جان داده پیش پایش عزرائیل
و جبرئیل برایش کجاوه آورده است
همان که جان داده پیش چشم های جهان
و برده اند تنش را فرشته ها بر دست
به یمن مسح شهیدان مسجدالاقصی است
اگر شده است چنین مسکر و معطر دست
فقط صدا می ماند، سکوت بی معنی است
قیام می کنم اینجا قنوت بی معنی است
نمی نشینم از پای تا که جنگی هست
اگر سلاح نداریم قلوه سنگی هست
به قدس می رسم آخر ادامه ام این است
همیشه «قدس لنا»، قطعنامه ام این است
گهی رحمان، گهی جبار میشد
گهی غفار و گه قهار میشد
عبایش را كه میپوشید مولا
خودش یك كعبه سیار میشد
***
جهان در آستان انفجار است
بیا دیگر كه وقت كارزار است
به جای ده نفر میجنگم آقا
اگر در لشگرت كمبود یار است
***
بخشی از قصیدهای در نعت پیامبر اكرم(ص)
از روی توست ماه اگر اینسان منور است
از عطر نام توست اگر گل معطر است
آن چهره مشعشع و آن دیده پرآب
شأن نزول سوره والشمس و كوثر است
جن و پری سپاه سلیمان اگر شدند
روحالأمین به بیت تو هر آن مسخّر است
بال و پر فرشته آمین به راه توست
امر محال اگر تو بخواهی میسر است
دارد به سمت نام تو نزدیك میشود
آغاز هر اذان اگر الله اكبر است
نامت دو بار در صلوات آمد و مدام
«از هر زبان كه میشنوم نامكرر است»
حرفی تفاوت صلوات و صلات نیست
اجر صلات با صلواتت برابر است
كی میشود كه در غزلی جا دهم تو را
مدحت نیازمند غزلهای دیگر است
با تو مدینه قبله حاجات دیگری است
نهجالفصاحه جلوه آیات دیگری است
بی معرفت به حق تو هر كس كه زنده است
حین حیات نوعی از اموات دیگری است
بتها شكستهاند ولی این جهان چرا
همچون گذشته گستره لات دیگری است
این قوم، سربهراه به فرمان نمیشوند
موسی به طور در پی تورات دیگری است
نامت مبارك است ولی گوش ما چرا
وقت اذان به جانب اصوات دیگری است
دنیا منظم است ولی در نماز تو
ترتیب دیگری است، موالات دیگری است
در چشم اهل دل به یقین هر مصیبتی
فرصت برای حال و مناجات دیگری است
در وصف تو اگر كه غزل چون قصیده شد
بی شك نیازمند به ابیات دیگری است
پیغمبران قبل تو هر یك جدا جدا
آوردهاند نام تو را در كتابها
در آب نوح گفت و در آتش خلیل گفت
موسی به كوه طور و مسیجا به جلجتا
خورشید بی تو مشعل خوف و هلاك شد
اول به كوه زد، پس از آن در مغاك شد
از نیمه ربیع نخستین دو شب گذشت
ذكر فرشتگان همه روحیفداك شد
كس انتظار معجزه از سنگها نداشت
تا این كه سنگ در قدمت تابناك شد
از جلوه تو بود تب بتپرستیاش
مشرك اگر كه مرتكب اشتراك شد
آوردهاند كافر در حال احتضار
بر لب دو بار نام تو آورد و پاك شد
شقالقمر كه معجزهای نیست، چون كه ماه
روی تو را كه دید خودش سینهچاك شد
کی کسی از سفره ی درویش نان برداشته ؟